یکی از مسائل اساسی که ، دانشگاه ها و مؤسسه های آموزشی و پژوهشی کشور با آن مواجه هستند فقدان سیستم های منسجم ارزشیابی عملکرد است. در حقیقت فقدان روش های استراتژیکی(راهبردی) ارزشیابی دانشگاه ها موجد ابهام عملکردی آنها گردیده است. نتایج این ابهام موجب ابهام کیفیت، عدم رقابت علمی بین دانشگاه ها، عدم رتبه بندی علمی در دانشگاه ها و مؤسسه های آموزش الی بر اسا شاخص ها گردیده است.
پژوهشگر در صدد است به منظور رفع ابهام عملکردی، شاخص های عملکردی را به عنوان ابزاری جامع جهت ارزشیابی عملکرد دانشگاه ها و مؤسسه های آموزش عالی تبیین و تحلیل نموده و سرانجام چارچوب نظری در خصوص شاخص های عملکردی جهت ارزیابی ارائه نماید. شاخص های عملکردی حوزه تخصصی آموزش عالی با استفاده از نظریه های جهانی و مطالعات کشوری استخراج و مجموع یافته ها به صورت یک پرسشنامه 248 سؤالی به مدد گروهی از متخصصان آموزش عالی، رؤسای گروه های آموزشی، دانشکده ها و دانشگاه ها که به گونه تصادفی از میان دانشگاه ها و مؤسسه های آموزش عالی کشور انتخاب شد و اجرا گردید.
بدین ترتیب ، یک گروه نمونه با حجم 500 نفر بر پایه یک نمونه برداری تصادفی از بخش آموزش عالی کشور انتخاب و یک پرسشنامه 248 ماده ای شاخص های عملکردی به مدد گروه نمونه اجرا شد. داده های حاصل با استفاده از روش آماری موسوم به تحلیل عاملی از نوع تجزیه به مؤلفه های اصلی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت که 222 شاخص استخراج گردید. در خصوص نظریه ها در ارتباط با شاخص های کیفی در ادبیات سازمان یافته آموزش عالی مجموعاً 8 نظریه: کیفیت تعالی مدار، قیمت مدار، مصرف مدار، استاندارد مدار، تولید مدار، شایسته گرایی،جامعه گرایی و فردگرایی استخراج گردید. آنگاه پژوهشگران این هشت نظریه را در چهار خانواده تئوری فردگرایی، شایسته گرایی،جامعه گرایی و تلفیقی تدوین نمود.
در واقع این چهار تئوری، الگوی جامعی را برای ارتقای کیفیت آموزش عالی مشخص می نمایند، که می تواند رهگشایی برای ارتقای کیفیت در ابعاد متفاوت به حساب آید. به بیان دیگر کاربست نظریه های فوق الذکر، آموزش عالی کشور را قادر می نماید تا تب علمی خود را بسنجند و به عنوان قطب نمای علمی، حرکت خود را از برنامه روزی به برنامه ریزی تغییر و به رفع ابهام عملکردی پرداخته و ابزار رقابت علمی و رتبه بندی دانشگاه ها و مؤسسه های آموزش عالی را فراهم آورد.