در این مقاله گرایش روان شناسان به پژوهش در زمینه قدرت و رهبری در سازمانها ، با تأکید بسیار زیاد به نقش پیروان ( زیر دستان)، مورد بررسی قرار می گیرد . همچنین بر رشد تاریخی چنین گرایشی و کاربردهای کنونی آن برای درگیر کردن هر چه بیشتر زیردستان در امور سازمانها ، مرور می گردد. مشکلات و مسائل و دیدگاههای مربوط به تفویض اختیار به زیر دستان مورد بحث قرار خواهد گرفت . گرچه پژوهش در زمینه قدرت و رهبری در پاسخ گویی به پرسشهای مربوط به سازمانها ، پیشرفتهای شگرفی کرده است ، اما در این مقاله توصیه هایی برای پژوهش بیشتر در اینده به عمل آمده است . در طی دهه گذشته ، در زمینه تفکر درباره مشارکت زیردستان در رهبری و اعمال قدرت در سازمانها، رشد و تحول قابل توجهی بوجود آمده است. مفاهیم تفویض اختیار و مشارکت در قدرت موجب شد تا توجه پژوهشگران از دیدگاه رهبر – مسلط به دیدگاه شرکت زیردستان در قدرت تغییر یابد ( بورک 1986 ، کانتر 1981 ). این جابجایی از توجه بیشتر به گروه ها و تلاش تیمی در محیط کار نشأت گرفت ، که می توان آن را تا اندازه ای به مدیریت ژاپنی منسوب کرد ( اوچی ، 1981) . که قبلاً در رویکرد « روابط انسانی » آمده بود ( لیکرت ، 1961، مک گریگور 1960). به هر حال ، اکنون ، حداقل قدرت وسیع زیر دستان عرضه ، و سپس بعضی از ویژگیها و کاربردهای کنونی آن مرور ، و به جهت های تازه برای پژوهش اشاره می شود .