آمار یکی از ابزارهای مهم پژوهشگران به شمار می رود و فهمیدن اصطلاحات ، روشها و منطق آماری برای کسانی که از مطالب تحقیقی استفاده می کنند ، اهمیت زیادی دارد. در هر حال ، در کاربرد روشهای آماری و نتیجه گیری از شواهد آن محدودیتهای وجود دارد که باید آنها را شناخت . یک روش آماری را نباید در تحلیل داده ها به کار برد مگر اینکه پیش فرض ها و محدودیتهای اساسی که زیر بنای کاربرد آن را تشکیل می دهد به روشنی فهمیده شود. نتایج حاصل از تحلیلهای آماری از داده های اصلی دقیقتر و معتبرتر نخواهند بود. هرگاه داده های آماری از داده های اصلی دقیقتر و معتبرتر نخواهند بود . هرگاه داده های آماری نتیجه اندازه گیریهای ناپخته و غیر واقعی باشد حتی به کاربران تمامی فنون و مهارتهای لازم در مراحل بعدی موجب نخواهد شد که به نتایج واقعی و درست بینجامد . تردیدی نیست که روشها و قواعد آماری را می توان برای اثبات تقریباً هر آنچه شخص می خواهد ثابت کند مورد استناد قرار داد. پژوهشگری که جهتگیری خاصی دارد با شروع کردن از فرضیه های غلط ، به کاربردن روشهای نامناسب یا با حذف داده های مربوط می تواند به نتایج غلطی برسد. این نتیجه گیریها بویژه خطرناکند زیرا مطالعات آماری غالباً به عنوان سند مورد استفاده قرار می گیرند . نباید از روشهای اماری در یک تحقیق استفاده شود مگر اینکه تحلیل داده ها را با معناتر و روشن تر سازد. هرگز نباید از امار به عنوان پرده پشت پنجره برای تحت تأثیر قرار دادن خواننده استفاده کرد.
آمار خدمتگزار منطق است نه ارباب آن ؛ وسیله تحقیق است نه هدف آن . آمار برای صحت و درستی یک تحقیق هیچ کمکی نمی کند مگر اینکه فرضیه های اساسی آن معتبر ، داده های آن به درستی جمع آوری ، ثبت و تنظیم شده و بالاخره تحلیل و تعبیر و تفسیر آن منطقی باشد. بدین جهت است که محقق رفتاری هیچ گاه نتایج تحقیق را برای تعیین میزان پایایی تحقیق خود آزمون نمی کند بلکه داده های جمع اوری شده را برای تعیین اعتبار تحقیق خود مورد استفاده قرار می دهد.
به منظور بررسی میزان اعتبار تحقیقات از نوع پرسشنامه و مصاحبه ، تحقیقی توسط نگارنده ، انجام گرفته است که نشان می دهد متوسط اعتبار برای نگارنده انجام گرفته ست که نشان می دهد متوسط اعتبار برای یک نمونه 20 تایی از تحقیقات پرسشنامه ای 87% بوده است در حالی که متوسط اعتبار برای همین تعداد تحقیق مصاحبه ای 6/75% بوده است . نتایج این تحقیق نشان می دهد که در ایران احتمالاً استفاده از پرسشنامه برای تحقیقات از مصاحبه مفیدتر است . علت آن شاید عدم مهارت کافی مصاحبه کنندگان باشد . البته نباید فراموش کرد که این توصیه در خصوص آن دسته از تحقیقات صادق است که قابل انجام به هر دو شیوه هستند و گرنه استفاده از مصاحبه در برخی از تحقیقات منحصر بفرد است .
فرضیات پژوهشی در مدیریت به دو دسته تقسیم می گردند : دسته اول ؛ فرضیاتی هستند که به کمک فنونی غیر از آمار آزمون می گردند ؛ به عناون مثال ، اگر فرضیه ای در مورد چگونگی کاهش هزینه در سازمان باشد و این فرضیه به کمک یک تکنیک تحقیق در عملیات ( مثل برنامه ریزی خطی ) صحت یا سقم آن آزمون گرد، یک فرضیه غیر آماری است.
دسته دوم ؛ فرضیاتی را شامل می گردد که صرفاً آزمون آنها به کمک فنون آماری امکانپذیر است. ما این دسته از فرضیات را فرضیات را فرضیات رفتاری واین گونه تحقیقات را پژوهشهای رفتاری می نامیم.
قصد ما در این مقاله آن است که به بررسی این فرضیات و چگونگی تبدیل آنها به فرضیات آماری بپردازیم. تبدیل آنها به فرضیات آماری بپردازیم. تبدیل فرضیه پژوهشی به فرضیات آماری به عنوان یک گلوگاه در روش تحقیق مطرح است . واقعیت این است که تبدیل فرضیه پژوهشی به فرضیات آماری به اندازه تعریف خود فرضیه پژوهشی اهمیت دارد. خطای در تبدبل فرضیات ممکن است محقق را در انتخاب تکنیک مناسب آماری و یا تحلیل نتایج تحقیق به بیراهه بکشاند . آنچه اهمیت طرح این موضوع را دو چندان می سازد، ناتوان و نارسا بودن روشهای جاری برای تبدیل فرضیات است . در این مقاله سعی خواهد شد ، ضمن بیان مشکلات روشهای فعلی ، قاعده ای برای طرف کردن این گلوگاه ارائه گردد. در نهایت فنون مناسب آمار استنباطی برای استفاده محققان رفتاری معرفی خواهند شد. شاید بدین وسیله پژوهشکران مدیریتی – رفتاری در استفاده از آمار و جنگل فنون آن مطمئن تر گام بردارند.