نقدی بر منطق عقلی جدید و آثار آن بر نظریه های سازمانی

نویسنده

چکیده

نظریه های سازمانی امروزه بر منطقی استوار شده اند که اعتبار تئوریها را به سود بخشی ، عملی بودن و مفید واقع شدن آنها می سنجند . از این رو نظریه سازمانی توصیفی واقع شدن آنها می سنجند . از این رو نظریه سازمانی توصیفی بسیار ناقص و نارسا از پدیده ها به دست می دهد که اساساً از گرایش به تعقل ابزاری که از خصوصیات بارز علوم اجتماعی در غرب است ، ناشی می شود . جالب آن است که این نارسایی و نقص و این نگرش یک بعدی تاکنون باعث بسیاری از موفقیتهای عملی و کاربردی تئوریهای سازمانی شده است . ولی علی رغم این توفیقات ظاهری اگر عمیق بنگریم می بینیم که تئوریهای مذکورناقص و ضعیف نبوده و به همین جهت همه آثار مخربی را بر زندگی اجتماعی بشر و سازمانهای اجتماعی بر جای گذارده اند . البته این نخستین بار نیست که تئوریهای موفق عملی مورد انتقاد قرار گرفته و به نقص و کاستی متهم می شوند . در نیم قرن پیش لرد کینز دریافت که توسعه و پیشرفت اقتصادی برخاسته از حرص و آز ، میل به ربا خواری ،ومال اندوزی است و اینها همه چیزهایی بودند که او نادرست و ناشایست می شمرد . ولی در عین حال اذعان داشت که این عوامل تنها عوامل هدایت کننده ما در تنگناهای اقتصادی اند و راهگشای پیشرفت می باشند ، در چنین شرایطی انسان باید به خود بقبولاند که انصاف ، نیکی و عدالت عین زشتی است ، و حرص و آز و بدی عین خوبی است ، چرا که آن زشتی برای مفید است و این خوبی برای ما فایده و ثمری ندارد.
امروزه در مقوله نظریه ای سازمانی نیز همان نظر کینز جاری است و گروهی بر این اعتقادند که باید خرده جویی از تئوریهای سازمانی را موقوف کرد ، زیرا اگر چه تئوری های مذکورضعف هایی دارند ولی فعلاً کار می کنند و ثمر بخشند و به همین علت خود بند و باید ضعفها و نقص هایشان را نادیده گرفت و عین درستی دانست. به عبارت دیگر باید وانمود کرد که ضعف و نقصی که بازده عملی دارد ضعف و نقص نیست و دقت نظری که فایده عملی ندارد عین زشتی و نقص است .
اما سرانجام زمانی – که از هم اکنون آثار آن را شاهدیم – فرا خواهد رسید که انسان ضرورت اقرار به کاستی نظریه های سازمانی را احساس خواهد کرد و برای یافتن راه چاره ای به تکاپو خواهد افتاد . بالاخره متوجه خواهد شد که به کار بردن نظریه های متداول سازمانی تمام نیرو و وان روانی و جسمانی فرد را دردرگیری با تنش های ناشی از این خود باوری مصرف می کند و این فشار روانی آنچنان او را تحلیل می برد که از توفیق واقعی باز می ماند و از جامعه انسانی و ارزشهای آن دور می شود . در این حالت با شناختی که از نظریه های سازمانی حاصل می شود مقبولیت گذشته آنها از دست می رود و استحکام و قدرت آنها کاستی می پذیرد و بدین ترتیب تدریجاً سستی و خامی آنها موجب می گردد که توان عملی و کاربردی آنها نیز از میان رفته و یا بسیار کاهش یابد .
به طور خلاصه اتکای تئوریهای سازمانی ب تعقل ابزاری که از ویژگیهای بازار و نظام تولید در کشورهای پیشرفته صنعتی است ، موجبات شکست آنها را در بلند مدت فراهم خواهد ساخت و بر صاحبنظران این رشته فرض است که تعقل جوهری و ارزشی را اساس تئوریهای سازمانی قرار دهند و بکوشند تا بر این پایه نظریه های مستحکمی را ارائه کنند.